شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
فی الحفظ والمراقبة
سنایی
سنایی( الباب الاوّل: در توحید باری تعالی )
113

فی الحفظ والمراقبة

هرکه را عون حق حصار شود
عنکبوتیش پرده دار شود
سوسماری ثنای او گوید
اژدهائی رضای او جوید
نعل او فرق عرش را ساید
لعل او زیب فرش را شاید
زهر در کام او شکر گردد
سنگ در دست او گهر گردد
هرکه او سر برین ستانه نهد
پای بر تارک زمانه نهد
عقل درمانده را بدین درخواند
زانکه درماند هرکه زین درماند
ترسم از جاهلی و نادانی
ناگهان بر صراط درمانی
جاهلی مر ترا به نار دهد
تا ترا کوک و کوکنار دهد
لقمه دیدی که مرد می خاید
گندمی زان میان برون آید
بوده پیش جراد و مرغ و ستور
دیده تاب خراس و تف تنور
داشته زیر آسیای تو پای
که نگه داشتش خدای خدای
از پیِ حفظ مال و نفس و نفس
او ترا بس تو کرده ای زو بس
من بگویم ترا به عقل و به هوش
گر ببندی تو پند من در گوش
سگ و زنجیر چون به دست آری
آهوی دشت را شکست آری
پس بدین اعتقاد و این اخلاص
از برای معاش و کسب خلاص
اعتماد تو بر سگ و زنجیر
بیش بینم که بر سمیع و بصیر
نور ایمانت را در این بنیاد
آهنی و سگی به غارت داد