شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
ترسم به قیامت فتدم وعدهٔ دیدار
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( غزلیات )
41

ترسم به قیامت فتدم وعدهٔ دیدار

در زلف تو زندانیم ای منبع اسرار
چون بلبل شیدا که به دامست گرفتار
آتش ز دلم شعله زد و سوخت تنم را
کو قطرۀ آبی که کنم چارۀ این کار ؟
دل در قفس سینه ز شوق رخ ساقی
خون گشت و شد از روزن چشمم همه خونبار
جعد خم گیسوی تو ای سرو دل آرام
ماریست که برگردن من گشته نمودار
اشکم به رخ زرد روانست که گوئی
در فصل خزانی زده باران به چمن زار
ای آن که دو عالم به جمالت نگرانند
ترسم به قیامت فتدم وعدۀ دیدار
ای کاش مرا بال و پری بود که می سوخت
در آتش شمع رخت ای دلبر دلدار
چون فضل خداوند زمان شامل حال است
امید ( کمال ) است بدین جلوه دادار