شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
از ره خویش به خود عزم سفر خواهم کرد
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( غزلیات )
53

از ره خویش به خود عزم سفر خواهم کرد

آخرالامر به میخانه گذر خواهم کرد
بر رخ ساقی مهروی نظر خواهم کرد
از کف با کرم ساقی وحدت شب و روز
جام « می» گیرمُ از عقل حذر خواهم کرد
بعد از این جمله بدانید که در مکتب دل
درس عشق از رخ معشوق زبر خواهم کرد
گر کند تیر نگاهیش دلم را خونین
با دل خون شده اعلام خطر خواهم کرد
از شرار رخ خورشید وشش از سر شوق
دم به دم خانۀ دل پر ز شرر خواهم کرد
در دل سنگ نگارین بزنم دیدۀ خویش
همچو باران به دل سنگ اثر خواهم کرد
گر چه بر قتل من زار کمر بربندد
دست در گردن آن بسته کمر خواهم کرد
گر چه کامم ز لبش تلخی دشنام چشید
بوسه ای بر لب آن تنگ شکر خواهم کرد
داغ عشقی ز دل سوخته همچون لاله
نقش بر روی خود از خون جگر خواهم کرد
با خبر باش که هر روز من از شدت شوق
عقل را از هنر عشق خبر خواهم کرد
خاک راهی که بر آن دلبر ما می گذرد
از پی فضل و شرف کحل بصر خواهم کرد
اندرین خانۀ دل جمله بدانید که من
جان خود در ره معشوق هدر خواهم کرد
دوستان از کرم ساقی دل با جت عشق
از ره خویش به خود عزم سفر خواهم کرد
عاقبت از سخن نغز و نکو همچو ( کمال )
دامن شعر پر از در و گهر خواهم کرد