شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
امتحانات دانشگاه زندگی
ابوالفضل حقیقت
ابوالفضل حقیقت( شعر شادی (12 سخنرانی استاد بهادری نژاد) )
417

امتحانات دانشگاه زندگی

شد زمان امتحان اوضاع وحشتناک شد
نیستیم آماده و صدها گریبان چاک شد
هر چه من آموختم همچون بنایی سست و کج
امتحان آمد تمامش ریخت چون کولاک شد
امتحان زندگی برعکس دانشگاه ما
اتّفاقی آمد و این سازه ام بر خاک شد
درس، متنی نیست کانرا بسپری در حافظه
بلکه فهمی شد که جذب فطرت و ادراک شد
هر کسی درس توکّل را به عمق جان گرفت
فارغ از هر اضطرابی بهر نان بی باک شد
دل اسیر خاک بود و خانه ام تاریک و سرد
نور تو تابید و این دل برتر از افلاک شد
دل پر از زنگار بود از کینه های مردمان
با تو از آنها گذشتیم و دل ما پاک شد
هر چه کینه بود بخشیدیم و دل شد پاک و صاف
جان ز بار غم رها شد چُست شد چالاک شد
بعد از آن هر کینه ای نزدیک جان و قلب شد
دل پر از هیهات شد سینه پر از حاشاک شد
امتحان سازد جدا از این گلستان خار را
هر که همچون گل نبودی پاک در خاشاک شد
گاه صحبت با رئیس کلّ دانشگاه کن
حرف های او برای درد چون تریاک شد
هر دل پاکی شود آماده دیدار حق
ور نه دور از این حقیقت در حصار لاک شد