ای نور هر دو دیده جانم به لب رسیده

من پشت هیچ بودم اینجا مرا چه كار است

این جان ریش ما را روی تو نوش‌ دارو

گفتی كه من نخواهم رسوای لاابالی

گفتند آب حیوان را از كجا گرفتی

پرسند اسم اعظم را از كجا بجستی

امشب دلم به سینه پر پر زند ز دوری

گفتا شهم ز خوبان صدها غلام دارد

گفتم خدای لیلی مجنون بی‌نوا را

جانا تو تیر مژگان را با كمان ابرو

این دل به سان آهو در دامت اوفتاده

گیرم رهد دل من از دام تو ولیكن

دانم كه زنده‌ای تو ای یوسف زمانه

تا كی در انتظارت ای یاس كوی نرگس

ای منجی حقیقت تو صاحب زمانی