شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
یا خدا یا غریبه ها
ابوالفضل حقیقت
ابوالفضل حقیقت( همه چیز و هیچ چیز )
364

یا خدا یا غریبه ها

به صفای دل پاکان سوگند
به زلالی شکر خنده نوزاد قسم
که خدا هست رفیق
با تو من ساده سخن می‌گویم
به یقین می‌دانم که خدا هست، ولی
تو اگر شک داری
امتحان کن او را
امتحانش ساده است!
تو بیاور ایمان
دیدنش آسان است
او خودش گفته که یاری دهدت
تا بیابی و ببینی‌ او را
بشناسی‌ و بفهمی‌ش ز اعماق وجود
چه نیازی است به اثبات کسی
که چنین ساده توان دید او را
آن خدایی که از او می‌گویم
به یقین در خود توست
هرگز او را تو نیابی بیرون
قلب تو خانه اوست
ولی اکنون قلبت پر بیگانه شده
خانه‌اش پر شده از این‌همه اشخاص غریب
و خدا جای ندارد در آن
چونکه هرگز نشود ساکن یک خانه کنار اغیار
خانه را خالی کن تا خدا را بینی
ور نه هرگز تو نیابی او را
کیستند این همه بت‌های غریب
جای خوش کرده و بنشسته کنون
روی آن طاقچه‌ها
داخل خانه دوست
آرزوهای قدیم! هوس و خواهش و امیال کهن
و غریبه است خدا با این‌ها
خواستن ضد کمال است و خداوند کمال مطلق
بی‌نیاز از همه چیز
خانه را خالی کن
قلب را پاک کن از بیگانه
امتحان کن ساده است
راه آن «یکرنگی» است
دوری از حیله و نیرنگ و دورویی با خلق
ساده باش و یکرنگ
و پر از شادی و عشق
خانه قلب تو اکنون خالی است
می‌توانی تو بیابی و ببینی‌ او را
به یقین درک کنی و بشناسی او را