شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
صاحب خانه
ابوالفضل حقیقت
ابوالفضل حقیقت( غزلیات تازه )
138

صاحب خانه

درّ یگانه می‌رسد شاه زمانه می‌رسد
فاطمه دختر اسد چه مادرانه می‌رسد
یار خلیل ما تویی ربّ جلیل ما تویی
سهل نما تولدش بر تو نشانه می‌رسد
گل به رهش نثار شد راه پر نگار شد
کعبه شکافت ناگهان صاحب خانه می‌رسد
رفت درون و بسته شد فرّ بتان شکسته شد
بعد سه روز و شب علی پادشهانه می‌رسد
نام خدا به روی او سجده کنید سوی او
علی امام عاشقان چه عاشقانه می‌رسد
یار پیمبر است او خسرو و حیدر است او
سر در شهر دانشش چه عالمانه می‌رسد
سرو به باغ آمده چشم و چراغ آمده
نغمه شادی و طرب شعر و ترانه می‌رسد
شیر خدا و دست حق از همه گیرد او سبق
خندق و بدر و خیبری مرد میانه می‌رسد
سرور و مهتر سران یار همه پیمبران
پادشه جهان‌گشا چه فاتحانه می‌رسد
مژده بده به تشنگان وعده بده به عاشقان
آب حیات و زندگی چو رودخانه می‌رسد
کان کرامت است او مظهر رحمت است او
آن یم بخشش خدا چه بیکرانه می‌رسد
کنه حقیقت نهان ظاهر و باطن جهان
شاه زمین و آسمان چه جاودانه می‌رسد