شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
آب حیات
ابوالفضل حقیقت
ابوالفضل حقیقت( غزلیات تازه )
380

آب حیات

سالک حق فنا شده در تو به سان نی شود
آب حیات نوشد و خضر خجسته پی شود
بعد هزار مرحله تکه گِلی رسد به تو
صبر جمیل بایدش تا که مسیر طی شود
شاخه خشک و مرده هم سبز شود به بوی تو
باغ گُلی به فرودین بعد عبور دی شود
کی برسد به قدرتت صاحب زور و زر بتا
گر چه که نادر جهان یا که قباد و کی شود
ذرّۀ علم تو بود دانش هر محقّقی
گر چه علیم طوس یا فاضل ملک جی شود
زاهد خشک، عاقبت روی به عقل آورد
ره نبرد به تو مگر عاشق و مست می شود
نفس ببین چه می کند با دل و دین آدمی
کشت حسین و آل تا حاکم شهر ری شود
جان حقیقتی و او ناله کند ز عشق تو
کی برسد به وصل تو وقت نجات وی شود