شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
در حق پارسایان گوید
سنایی
سنایی( الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء المدّعین ومذّمة الاطباء والمنجّمین )
115

در حق پارسایان گوید

آن کسانی که راه دین رفتند
چهره از تنگ خلق بنهفتند
واسطهٔ عقد سنّیان بودند
نه حروری نه مرجیان بودند
پخته از حسرت طلب گلشان
سوخته ز آتش وفا دلشان
هرچه اندر جهان پریشان بود
لاجرم زیر حکم ایشان بود
چون به سنّت بُدند یازنده
عالمی بود زان گُره زنده
کرده از بهر جذب فایده شان
شهپرِ جبرئیل مایده شان
همه بردند کام دولت راند
همه رفتند و نام ازیشان ماند