شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
حکایت شمارهٔ ۳۲
سعدی
سعدی( باب دوم در اخلاق درویشان )
116

حکایت شمارهٔ ۳۲

یکی از پادشاهان عابدی را پرسید -که عیالان داشت- : اوقات عزیز چگونه می گذرد؟ گفت: همه شب در مناجات و سحر در دعای حاجات و همه روز در بند اخراجات.
ملک را مضمون اشارت عابد معلوم گشت. فرمود تا وجه کفاف وی معین دارند و بار عیال از دل او بر خیزد.
ای گرفتار پایبند عیال
دیگر آسودگی مبند خیال
غم فرزند و نان و جامه و قوت
بازت آرد ز سیر در ملکوت
همه روز اتفاق می سازم
که به شب با خدای پردازم
شب چو عقد نماز می بندم
چه خورد بامداد فرزندم