شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۳۰۹
عرفی شیرازی
عرفی شیرازی( غزلها )
103

غزل شمارهٔ ۳۰۹

به حکم عشق چو بر اهل صدق ره گیرند
گناهکار ببخشند و بی گنه گیرند
مجو به محمل شاهی، که در ولایت عشق
گدا به تخت نشانند و پادشه گیرند
چه ظلمت است که بینندگان نمی دانند
که شبچراغ ستانند یا شبه گیرند
خمیر مایهٔ آسایش است لای شراب
بگو که صاف کشان جرعه ای ز ته گیرند
کمند کوته و بازوی سست و بام بلند
به من حوالهٔ نومیدی ام گنه گیرند
در معامله بگشا به کشور عرفی
که خرده بر گهر آفتاب و مه گیرند