180
دری به جنون
شب ها که بر حریق افق باد می وزد 
 خاموش می نشینم چونبرف زیر ماه 
 در من ،  پرندگان سیه ، بال می زنند 
 بر بالشان ، ترشحی از خون شامگاه 
خواب سپید من 
در زیر بال های شب آغاز می شود 
 از خواب من ، دری به جنون باز می شود
  آنجا زنی برهنه تر از مرگ ، گاهگاه 
در کوچه های حادثه فریاد می کشد 
 من همچنان خموشم ، چون برف ، زیر ماه 

