211
خرمن
با خویش می ستیزم کای سالخورده مرد 
 پس کی ز خواب خردی بیدار می شوی ؟
ایا ندیده ای که زمین ، زیر پای تو 
 سرسختی کهن را از دست داده است ؟
 ایا ندیده ای که دهان دریچه ات 
 از بیم ، در برابر ظلمت گشاده است ؟
ایا ندیده ای که درختان و آب ها 
 در هر شکاف ساقه و در هر شیار موج 
از چین گونه های تو تقلید کرده اند ؟
 زاغان شام ، سهم تو را ز فروغ روز
دزدیده اند و پشت به خورشید کرده اند ؟
 پس کی ز خواب خردی بیدار می شوی ؟
 آن کس که در من است 
 آن کودکی که کارش پیوسته خفتن است 
 می گوید : ای رفیق 
ما باد کاشتیم 
ما را به خود گذار که توفان درو کنیم 

