شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
ساحل یادگار
نادر نادرپور
نادر نادرپور( گیاه و سنگ نه، آتش )
98

ساحل یادگار

آه ای عزیز بی خبر از من
امشب ، دل گرفته ی دریا
با یادگارهای کبودش
در زیر گوش پنجره ام می تپد هنوز
دریای مو سپید به سر می زند هنوز
مشت هزار ماتم از یاد رفته را
مهتاب می نویسد بر ماسه های سرد
شرح هزار شادی بر باد رفته را
چشم حباب ها همه از گریه ی فراق
آماس می کند
تیغ بنفش ماه
این چشم های گریان را
از جای می کند
در من ، مدام باران می بارد
زنجیرهای نازک از هم گسسته اش
از لابلای جنگل مژگانم
در آسمان آینه ، پیداست
از دور ، باد سرکش دریا
خاکستر ملایم نسیان را
آسانتر از سفیدی کف ها
از روی آتش دل من می پرکند
یاد ترا و عشق مرا زنده می کند