238
از نقطه تا دایره
لحظه ای چند به خورشید نگه کردم
پس از آن 
 دیده را بستم 
زیر پلک من 
نقطه ای گرد و سیاه 
 چرخ زد ، چرخ زد و چرخ زد و دایره شد 
مثل سنگی که در آب اندازی
و ازو دایره ها برخیزد 
و ازو دایره ها بگریزد 
نقطه ای گرد وسیاه 
چرخ زد ، چرخ زد و چرخ زد و دایره شد
 چشم وکردم و خورشید شدم

