264
بهار نزدیک
سپیداران خاک آلود
 بی خم کردن اندام 
 پا در جوی می شویند 
و خورشید هوسران ، از میان شاخساران 
ساق مرمرفامشان را گرم می بوسد 
و انبوه عظیم ریشه ها 
 از حسرت سوزان خود 
در خاک می پوسد 
 و باد از باغ ها می آورد بوی بهاران را 
هلا ، ای باد آرام سحرگاهی
 کنون وقت است تا از برگ های حسرت دیرین بپیرایی
چمنزار فراخ و دلگشای یادگاران را 
 کنون هنگام آن است ای ترنج قرمز خورشید 
 که عکس خویش در آیینه های آب بنمایی
و برق زندگی بخشی نگاه چشمه ساران را 

