234
سفرکرده
دیگر در انتظار که باشم ؟
 زیرا مرا هوای کسی نیست 
روزی گرم هزار هوس بود 
امروز ،  دیگرم هوسی نیست
 زندان من که زندگیم بود 
دیوارهای سخت و سیه داشت 
جان مرا به خیره تبه کرد 
عمر مرا به هرزه تبه داشت
 در من سرود گمشده ای بود 
کان را کسی نخواند و نپرداخت 
هرگز مرا چنان که منستم 
یک آفریده زین همه نشناخت 
بس درد داشتم که بگویم 
اما دلم نگفت و نهان کرد 
بیهوده بود هر چه سرودم 
با این سروده ها چه توان کرد ؟
دردا که کس نگفت و نپرسید
 کاخر چه بود و چیست گناهم 
گر سرنوشت من همه این بود 
نفرین به سرنوشت سیاهم 
ای مرگ ، ای سپیده دم دور
 براین شب ، سیاه فروتاب 
تنها در انتظار تو هستم 
بشتاب ، ای نیامده ، بشتاب 

