شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
زنهار
محمدرضا شفیعی کدکنی
محمدرضا شفیعی کدکنی( شبخوانی )
110

زنهار

ای شاخه ی شکوفه ی بادام
خوب آمدی
سلام
لبخند می زنی ؟
اما
این باغ بی نجابت
با این شب ملول
زنهار از این نسیمک آرام
وین گاه گه نوازش ایام
بیهوده خنده می زنی افسوس
بفشار در رکاب خموشی
پای درنگ را
باور مکن که ابر
باور مکن که باد
باور مکن که خنده ی خورشید بامداد
من می شناسم این همه نیرنگ و رنگ را