شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
نور زیتونی
محمدرضا شفیعی کدکنی
محمدرضا شفیعی کدکنی( بوی جوی مولیان )
109

نور زیتونی

از حلب تا کاشغر
میدان ظلمت بود
آن روزی
که تو خون واژه را با نور آغشتی
تو سخن را سحر کردی
در سحر
دوشیزگی دادی
آه
عاشق را همیشه بغض این غم هاست
که به قربانگاه فردای شقایق می برد
ای سبز
تو
در ظلامی
آنچنان ظالم
واژه ها را از پلیدی های تکرار تهی
با نور می شستی
نور زیتونی که نه شرقی ست نه غربی
لیکن ای عاشق
بی گمان
گنجای آوازی چنان را
در جهان
بیهوده می جستی