شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بخش ۵ - و من طبقه الاولی من المتقدمین معروف الکرخی
خواجه عبدالله انصاری
خواجه عبدالله انصاری( طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات )
82

بخش ۵ - و من طبقه الاولی من المتقدمین معروف الکرخی

از قدیمان مشایخ است، استاد سری سقطی ٭ و پیر او. شیخ الاسلام گفت: که کنیت او ابومحفوظ است نام پدر وی فیروز، و گفتند فیروزان و گفتند معروف بن علی الکرخی الزاهد
پدر وی مولا بوده، دربان علی بن موسی رضا علوی، کی در مشهد طوس در گورست، و گویند بر دست وی مسلمان شده بود. وقتی علی بن موسی رضا بار داده بود، ازدحام کردند، وی در پای آمد، دران هلاک گشت.
معروف از اجلهٔ مشایخ قدیم است بورع و زهد و فتوت معروف. باداود طائی صحبت کرده بود، و معروف سید بود از خداوندان ولایت و کرامات ظاهر. در سنه مائتین برفت از دنیا، و گور وی اکنون ببغداد بآنجا روند بدعا کردن و بتبرک و زیارت، و مجرب است کی هر که دعا کند مستجاب گردد. وی گفته: ما شیئی احب اللّه، و لاقرب الیه من قلب خاشع. و محمد منصور ٭ طوسی گوید، استاذ بوسعید خراز: که از معروف شنیدم در دعاءِ خود می‌گفت: اعوذ بک من امل نمنع خیرالعمل. و هم وی گفت کی صوفی است مهمان است، تقاضاء مهمان بر میزبان جفاست مهمان که بادب بود، منتظر بود و متقاضی نبود. و احمد حنبل گوید رحمه اللّه: که مردی گفت معروف را: کی مرا وصیت کن! گفت: اجهد ان لایراک اللّه الا فی زی مسکین.
شیخ الاسلام گفت: کی معروف قرائی بود، وقتی با خواهرزاده گفت: کی ترا باو حاجت باشد با من بگو سئل عن معروف الکرخی عن المحبة فقال: المحبة لیس من تعلیم الخلق، انما هو من مواهب الحق و فضله
مصطفی گفت : رب ذی طمرین لا یؤبه له لواقسم علی اللّه لاء بره. لا یؤبه له: ای لا یحتفل به لحقارته. و مصطفی در دعا می‌گفت: الهم انی اسئل بحق السائلین علیک و بحق الراغبین الیک، و بحق ممشای هذا الیک بحق این گامهای من و تو و فرا عمر گفت وقتی: نگر جز باللّه سوگند نخوری! و هم فرا عمر گفت وقتی: کجا می‌روی؟ گفت: بعمره. گفتک مرا بدعا یاددار! شیخ الاسلام گفت: کی چون باخودی حرمت نگاه دار! و کی خود نیٔ نیاز!
اسرافیل از قدیمانست. شیخ الاسلام گفت: که وی استاد ذالنون مصری است بمغرب بوده، بمصر رسید بوده، ویرا سخنانست بسیار در زهد و توکل و معاملات نیکو.
فتح شخرف سید بوده، عبداللّه احمد حنبل گوید: کی از خاک خراسان چون فتح نیامده، گویند کی از کش بوده کنیت او ابونصر.
شیخ الاسلام گفت. کی وی بمصر شد، ششصد فرسنگ بیک سوال باسرافیل ٭ چون فرصت یافت پرسید از وی: هل تعذب الاشرار قبل الزلل؟ گفت مرا صبر ده سه روز. روز چهارم گفت: مرا جواب دادند: ار روا بود ثواب پیش از عمل، هم روا بود عذاب پیش از زلل. این بگفت و زعقهٔ بزدودر شورید، پس آن سه روز بزیست و برفت. شیخ الاسلام گفت: که آن سه روز جواب آن سه روز درنگ خواستن بود، اگر در وقت جواب دادی در وقت برفتی.
شیخ الاسلام گفت: کی ربوبیت همه غیر عبودیتست و قسمتها بکرده پیش از کرد خلق، و خلق زبر حکم و خواست وی اسیر، تا هر یکی را در حکم رقم چیست عاقبت وی آن کند که خود خواهد وویرا است هرچه خواهد که خداوند است، و درآن عادلست، کس را «چون» و چرا ناید و نسزد کسی را، از بهر آنک وی کار بر علم و حکمت می‌کند و کرده، تا سزای هرکس چیست و عنایت وی بکیست؟
وانشدنا للشافعی حمه اللّه، حین سئل عن القدر فانشاء یقول
ما شئت کان وان لم اشأ
و ما شئت ان لم تشا لم یکن
خلقت العباد علی ما علمت
ففی العلم یجری الفتی والمسن
فهذا مننت و هذا خذلت
و هذا اعنت و ذالم تعن