شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
تضمین با غزل حافظرحمة الله علیه
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( تضمین ها )
25

تضمین با غزل حافظرحمة الله علیه

گشت نور اولیا طالع ز شرق جان من
چشم من حیران شد از دیدار آن وجه حسن
شکر و لِله کز عنایات شهنشاه زمن
افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
مقدمش یا رب مبارکباد بر سرو سمن
هر که دارد از خداوند دو عالم پیروی
بی گمان دارد ز فعل خود نجات اخروی
بیند از روز ازل با چشم قلب معنوی
خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی
تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن
هر کسی در خانۀ دل دید روی دلبرش
می پرد چون برق آن دم طایر عقل از سرش
می شود این شعر دلکش تا قیامت از برش
تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش
هر نفس با بوی رحمان می وزد باد یمن
هر که از روز ازل شد بستۀ زنجیر او
تا ابد هر لحظه باشد کشتۀ شمشیر او
دید با چشم دل خود باشد از تأثیر او
شوکت پورپشنگ و تیغ عالم گیر او
در همه شهنامه ها شد داستان انجمن
چون تو باشی مظهر اوصاف رب العالمین
راست گویم گر بگویم آسمانی در زمین
ای که باشد خادمت صد همچو جبریل امین
خنک چوگانی چرخت رام شد در زیر زین
شهسوارا چون به میدان آمدی گوئی بزن
این مس قلبم طلا از برکت اکسیر تست
مرغ روحم زندۀ جاوید از تأثیر تست
جنبش کون و مکان از برکت تدبیر تست
جویبار ملک را آب از سر شمیر تست
تو درخت عدل بنشان بیخ بدخواهان بکن
عاشقانت از شراب خوشگوارت می چشند
مست و خوشدل پیش رویت نفس خود را می کشند
با ظهور روی خوبت همچو جام می خوشند
گوشه گیران انتظار جلوه ای خوش می کشند
برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکن
چون خم می سینه از عشقت همی آمد به جوش
می رود از عاشقان تا آسمان بانگ خروش
از ره دل تا به قول پیر عشق می فروش
مشورت از عقل کردم گفت حافظ می بنوش
ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن
ساقیا می ریز از جام رخ آن شهسوار
تا بگویم وصف مهدی حسن روی کردگار
از « کمال » بی بضاعت خادم هشت و چهار
ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار
تا از آن جام زر افشان جرعه ای بخشد به من