شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
تضمین با غزل حافظ رحمه الله علیه
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( تضمین ها )
24

تضمین با غزل حافظ رحمه الله علیه

چو شام نیمۀ شعبان به صبحگاه رسید
تولد شه دین حجّت الله رسید
برید وصل چنین گفت چون ز راه رسید
بیا که رایت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
به جام باده ز رخ عکس آفتاب انداخت
از آن شراب شرر در دل کباب انداخت
چو پرده از رخ توحید آن جناب انداخت
جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت
کمال عدل به فریاد دادخواه رسید
کنون که حضرت یوسف برون ز چاه آمد
چو سرو ناز خرامان به بارگاه آمد
به عارضی چو گل و گیسوئی سیاه آمد
سپهر دور خوش اکنون زند که ماه آمد
جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید
شهنشه دو جهان در جهان چو یافت حضور
جمال حضرت حق از رخش نمود ظهور
شد از نظارۀ آن چشم دشمنانش کور
عزیز مصر به رغم برادران غیور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید
ز موج بحر و غریق این زمان شوند ایمن
ز شعله های حریق این زمان شوند ایمن
ز طعنه های دقیق این زمان شوند ایمن
ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید
کجاست آن که سمند هوس به ضرب رَکل
دوانده همچو سگی کو به جستجوی سَکل
پی هوی و هوس نقد عمر داد به اَکل
کجاست صوفی دجال چشم ملحد شکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
شرار عشق تو ای دلبرم در این ره عشق
گداخت جسم و تن لاغرم در این ره عشق
مدام همنفس آذرم در این ره عشق
صبا بگو که چه ها بر سرم در این ره عشق
ز آتش دل سوزان و برق آه رسید
به بزم عشق تو جان گشت دستگیر فراق
به رزم عشق تو شد دل هدف به تیر فراق
ندیده ام به جهان قاتلی نظیر فراق
ز شوق روی تو جانا بر این اسیر فراق
همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید
« کمال » از گنه و جرم خود مباش ملول
که بنده وار ستادی به پیشگاه رسول
به مدح آل محمد ( ص ) همیشه ای مشغول
مرو بخواب که حافظ به بارگاه قبول
زورد نیم شب و درس صبحگاه رسید