شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
تضمین با غزل حضرت راز شیرازی قدس الله سره
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( تضمین ها )
22

تضمین با غزل حضرت راز شیرازی قدس الله سره

درد من و دوای من نای من و صدای من
قلب من و ندای من یار من و لقای من
پیر من و خدای من رب من و رضای من
دلبر باوفای من رب من و رضای من
غنخ من و دلال من گنج من و نوال من
بحر من و زلال من ماه من و جمال من
هجر من و وصال من فخر من و کمال من
جاه من و جلال من رب من و رضای من
دلبر نازنین من در دو جهان امین من
نقش رخش نگین من بردر او جبین من
حاصل عمر و دین من نور ده یقین من
مالک ماء و طبن من رب من و رضای من
از تو شدست بود من بر تو بود درود من
از تو بود شهود من بر تو بود سجود من
صور تو تار و پود من نفخ دمت وجود من
فضل تو شمس جود من رب من و رضای من
ای شه ملک لامکان بر در تو گدا شهان
رحم نما به عاشقان چون که یقین بهر زمان
از دم تست جان عیان بی دم تست مرده جان
نای دل از تو پر فغان رب من و رضای من
گشت فعال زشت من حاصل عمر و کشت من
لیک تو در کنشت من ، آب و گلی بخشت من
مهر تو در سرشت من ، نور تو سرنوشت من
یاد رخت بهشت من ، رب من و رضای من
تا به تو من رسیده ام ، قرب خدا گزیده ام
از همه کس بریده ام ، روی خدای دیده ام
با تو بسی پریده ام ، جز تو کسی ندیده ام
در نعمت چریده ام ، رب من و رضای من
تا ز پیت روان شدم ، پیر بدم جوان شدم
عارف نکته دان شدم ، با خبر از جهان شدم
مظهر جان جان شدم ، از دو جهان نهان شدم
با تو به لامکان شدم ، رب من و رضای من
نور رخت محمدی ، موی خوش تو احمدی
خوی تو خوی اسعدی ، وصف تو وصف امجدی
ملک تو ملک سرمدی ، روی تو روی ایزدی
نور تو سر احمدی ، رب من و رضای من
از همه خلق بهتری ، بر همه خلق رهبری
مظهر ذات داوری ، نور رخ پیمبری
وارث تاج حیدری ساقی حوض کوثری
شهر خدای را دری ، رب من و رضای من
دوش بکوی جان جان ، بی سر و پا شدم روان
آن شه ملک لامکان ، گفت به گوش دل چنان
راز مگو به مردمان ،سر خدا مکن عیان
کرده چو سر خود نهان ، رب من و رضای من
نور حق است شاه ما ، نام خوشش بود رضا
ناشر شرع مصطفی ، نور دو چشم مرتضی
ساقی باده بقا ، درد ( کمال ) را دوا
کشتی عشق را خدا ، رب من و رضای من