شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
تضمین به غزل حافظ علیه الرحمه
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( تضمین ها )
21

تضمین به غزل حافظ علیه الرحمه

آن کسی را که خدا کرد امام ز منش
کور بینا شود از رایحۀ پیرهنش
این ترانه ز دل و جان گذرد بر دهنش
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
جانم ار از ره دل عاشق جانانه شود
کی جدا لحظه ای از صاحب کاشانه بود
گر ز پیشم همه چون باد به هر سوی دود
همره اوست دلم باد به هر جا که رود
همت اهل کرم بدرقۀ جان و تنش
دوستان سوختم از عشق پی بهر خدا
خبر آرید از آن دلبر با صدق و صفا
بعد از آن جمله بگوئید به آن پیک وفا
گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا
چشم دارم که سلامی برسانی ز منش
گر رسی خدمت آن بی خود و از خود آگاه
یاد کن از کرم خویش از این غرق گناه
چون اجازت بدهد یار به طور دلخواه
به ادب نافه گشائی کن از آن زلف سیاه
جای دل های عزیز است به هم برمزنش
گو دو چشمم هوس نور جمالت دارد
گو تنم آتشی از نار جلالت دارد
گو روانم صنما شوق وصالت دارد
گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد
محترم دار در آن طرۀ عنبر شکنش
گر چه دامان سلیمان نرسد در کف مور
یاد او در دل ما مایۀ هر عیش و سرور
دارد اندر دل ما در همه اوقات حضور
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
عاشقانی که ز صهبای ازل مدهوشند
مهر بر لب زده از شوق خدا خاموشند
از می حضرت قائم همگی در جوشند
در مقامی که به یاد لب او مینوشند
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش
آن که درآتش عشاق خداوند بسوخت
بی گمان در دو جهان از رخ تو نور افروخت
این بیان را ز لب ساقی دل نیک آموخت
عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش
بندۀ بندۀ مردان خدایست ( کمال )
آرزو می کند از حق همه دم روز وصال
ناگزیر است که از هجر کشد بار ملال
هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال
سرما و قدمش یا لب ما و دهنش
مهدی دین که خدائیست ورا این صفت است
رهبر عالمیان و ز حقش این سمت است
در تجلی خداوند بسی مرتبت است
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و طبع سخنش