شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
تضمین به غزل سعدی علیه الرحمه و مختلط
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( تضمین ها )
23

تضمین به غزل سعدی علیه الرحمه و مختلط

کو زبانی که ببارد سخنت را به بیان
دیده ای کو که ببیند رخت از روی جهان
ای که از خانۀ دل نور رخت گشته عیان
سخن عشق تو بی آنکه بر آرم به زبان
رنگ رخساره گواهی دهد از سر نهان
از غم و هجر رخت با که دهم شرح مقال
نبود ذکر تو با خلق جهان هیچ حلال
غیر یاد رخت ای دوست مرا نیست مجال
گاه گویم که بگویم ز پریشانی حال
باز گویم که عیانست چه حاجت ببیان
تا سحر گاه به یاد رخت ای شمع چگل
ایستادم سر کویت همه شب پا در گل
دوختم چشم به ماه فلک و الحاصل
نقش کردم رخ زیبای تو در خانۀ دل
خانه ویران شد و آن نقش نرفت از دل و جان
به امیدی که ببینم رخت ای شاه کریم
گشته ام بر در میخانۀ اسرار مقیم
غیر یادت دل ما را نبود یار و ندیم
از سر لطف نظر کن سوی این عظم رمیم
تا شود غرق به انوار خدای منان
یاد باد آن شب تنهائی و آن راز و نیاز
یاد باد آن دل پر آتش و آن سوز و گداز
یاد باد آن حرم عزت و خلوتگه راز
یاد باد آن صنم دلیر و آن ذکر و نماز
یاد باد آن همه الطاف خداوند جهان
شکر و لله که رخت در دل من ظاهر شد
جسم و جانم همه در بندگیت حاضر شد
به رخت جان ( کمال ) از ره دل ناظر شد
تا که بر بردن دل خال و خطت قادر شد
روز و شب بر سر کوی تو نشستم گریان