شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
تضمین با غزل حافظ علیه الرحمه
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( تضمین ها )
29

تضمین با غزل حافظ علیه الرحمه

چون که ساقی ز کرم داد می شبگیرم
مست گردیدم و واقف شدم از تقدیرم
این سخن از ره دل بود ندا از پیرم
روز عید است و من امروز در این تدبیرم
که دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم
ای که کارت به جهان نیست به جز شرب مدام
چه شود گر بدهی جام شرابی به غلام
به سلیمان رئوفی است ز موری پیغام
چند روزی است که دو رم زرخ ساقی و جام
بس خجالت که پدید آید از این تقصیرم
دوستان از می وحدانی آن پیر اجل
بادۀ تلخ به کامم شده مانند عسل
به حق سلطنت باقی سلطان ازل
من به خلوت ننشینم پس از آن ور به مثل
زاهد صومعه بر پای نهد زنجیرم
گر توداری ز خداوند جهان نعمت هوش
بشنو این نکتۀ سربسته ز من از بن گوش
روز و شب از کرم و مرحمت باده فروش
می به زیرکش و سجاده تقوی بر دوش
آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم
آن که در صورت خود نور خدا داشت کجاست
آن که همواره به ما مهر و وفا داشت کجاست
آن که اندردل ما ساز و نوا داشت کجاست
آن که بر خاک در میکده جا داشت کجاست
تا نهم در قدم او سر و پیشش میرم
چون به میخانۀ آن شاه زمن رفتم دوش
دیدم آنجا می وحدت ز کرم دارد جوش
از ( کمال ) این سخن نغز بیامد بر گوش
خلق گویند که حافظ سخن پیر نیوش
سال خورده مئی امروز به از صد پیرم