شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
انوار خدا
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( مثنویات )
87

انوار خدا

نور خدا روشنی جان ماست
در دو جهان قوت ایمان ماست
باده توحید چو در دست اوست
جمله جهان عاشق و سرمست اوست
هر که خراب از می جانانه نیست
در دو جهان عاشق و دیوانه نیست
چون ز ازل خلق مشیّت نمود
تا به ابد بر همه رحمت نمود
روی خداوند چو احمد (ص) بود
علت پیدایش سرمد بود
جلوه احمد ز خدا چون علیست
نور خدایی ز رخش منجلی است
جلوه زهرا ز خداوندگار
هست ز نور رخ آن شهریار
گشته عیان از رخ زهرا حسن
کرده فنا در ره حق جان و تن
نور حسن گشته عیان در حسین
زین سبب او شد سبب نشأتین
نور حسین در رخ سجاد بین
گر به دلت آمده نور یقین
مظهر سجاد یقین باقر است
کز رخ او نور خدا ظاهر است
جلوه باقر همه در صادق است
کو به حقیقت به خدا ناطق است
مظهر جعفر ز ازل کاظم است
ملک خدا را همه دم ناظم است
نور رخ موسی جعفر رضاست
حامی دین حاکم ملک قضاست
نور رضا هست عیان از تقی
نیست کسی منکر او جز شقی
نور تقی جلوه گر از هادیست
عشق رخش مایه دل شادیست
مظهر هادی حسن عسکریست
کار وی اندر دو جهان دلبریست
پور حسن نور خدا قائم است
جلوه گر از او رخ حق دائم است
جلوه قائم به دل اولیاست
گر نگری نیک در آنجا خداست
جای امام است دل دوستان
دفتر عشق از رخ ایشان بخوان
هر که ز یزدان دل او منجلیست
جلوه گر از روی نکویش علیست
ساقی مه روی و رخ مرتضی
حامی دین نور دل مصطفی
مهر رخش در دو جهان تافته
جسم و روان، روح از او یافته
هر که بنوشید می از دست او
شد همه دم واله و سرمست او
آینه اش چون که به حق صیقلی است
نور امام از رخ او منجلی است
نور خدا هست چو نور امام
حق بنگر از رخ او والسلام
بنده ایشان ز ازل شد «کمال»
هست امیدش که بیابد وصال