شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
از ردّ و قبولی نه زیانست و نه سودم
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( غزلیات )
46

از ردّ و قبولی نه زیانست و نه سودم

من مست و خراب از می مینای شهودم
تا محوچو امواج به دریای وجودم
درجام دل خویش بدیدم رخ ساقی
چون آینۀ قلب ز زنگار زدودم
یاران همه دانید من از معجزۀ عشق
از کون و مکان گوی سعادات ربودم
دیدم چو از اشیاء خدا ظاهر و پیداست
باشد همه دم بر همه اشیاء درودم
چون خالق من ربّ مسلمان و جهود است
پس بندۀ او همچو مسلمان و جهودم
چون غیر خدا نیست من است او به حقیقت
پس هست به خود در همه اوقات سجودم
تا بود خدا بندۀ او بودم ، هرگز
یک لحظه نبودست که بودست و نبودم
در مملکت عشق بهر شهر و دیاری
من در سفر خویش به اعصار و عهودم
رستم چو من از دوزخ تاریکی زلفش
درجنت رویش به خدا زهل خلودم
گوئی نکنم فاش من این وحدت و کثرت
ای نور دل و دیده ، مگر مرد حسودم
چون مست و خراب از می جانانۀ عشقم
از ردّ و قبولی ، نه زیانست و نه سودم
محدود نیم بی حد و حصر است « کمالم »
لاکن زکمال و همه در عین حدودم
گر قافیه دال است و گر ذال ندانم
چون محو تماشای خداوند ودودم