84
شمارهٔ ۷۱
زاهدان با شاهدان همخانه اند
گرد هر شمعی دو صد پروانه اند
اهل دل در بت پرستی آمدند
شاهدان بت دیده ها بتخانه اند
بابری رویان نماند عقل و هوش
جمله معذورند اگر دیوانه اند
روی خوب آیینه خود ساختند
در سر زلف بتان چون شانه اند
از لب معشوق می نوشند می
فارغ از خمخانه و پیمانه اند
عارفان ما را ملامت می کنند
آن گران جانان ز دل بیگانه اند
مردم بینا دل جوهر شناس
چون همام اندر پی دردانه اند