شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۱۵
همام تبریزی
همام تبریزی( غزلیات )
70

شمارهٔ ۱۱۵

نبود خلاص ما را ز دو چشم شوخ شنگش
که چو در کرشمه آید گذرد ز جان خدنگش
هوس شکار دارد منم از جهان و جانی
وگرم هزار باشد نبرم یکی ز چنگش
همه را خیال بودی که مگر دهن ندارد
سخنش اگر ندادی خبر از دهان تنگش
شدم آن چنان ز مستی که به دوش می برندم
نچشیده نیم جرعه ز شراب لعل رنگش
قدمی به دیدن ما نهد مگر به سالی
به مبارکی چو آید نبود دمی در نگش
پسر ما و آستانش که کم از سگی نباشم
که چو بر دری نشیند نزند کسی به سنگش
به همام التفاتی نکند زکبر باری
سر صلحچون ندارد هوسی بدی به جنگش