شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بیا ز سنگ بپرسیم!
فریدون مشیری
فریدون مشیری( از خاموشی )
89

بیا ز سنگ بپرسیم!

درون آینه ها درپی چه می گردی ؟
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
بیا ز سنگ بپرسیم،
زانکه غیر از سنگ
کسی حکایت فرجام را نمی داند!
همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است!
نگاه کن،
نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ
چه سنگبارانی ! گیرم گریختی همه عمر،
کجا پناه بری ؟
خانه خدا سنگ است!
*
به قصه های غریبانه ام ببخشایید!
که من ــ که سنگ صبورم ــ
نه سنگم و نه صبور!
دلی که می شود از غصه تنگ، می ترکد
چه جای دل که درین خانه سنگ می ترکد!
در آن مقام که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکد
چنان درنگ به ما چیره شد که سنگ شدیم!
دلم ازین همه سنگ و درنگ می ترکد.
*
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
ازآن که عاقبتِ کارِ جام با سنگ است!
بیا ز سنگ بپرسیم
نه بی گمان، همه در زیر سنگ می پوسیم
و نامی از ما بر روی سنگ می ماند؟
درون آینه ها در پی چه می گردی؟