شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۴۱
عطار
عطار( باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع )
105

شمارهٔ ۴۱

شمع آمد و گفت: کشتهام هر سحری
پس سوخته هر شبی به دست دگری
چون در سرم آتش است و بر پایم بند
هرگز نبود کار مرا پای و سری