شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۳۰۵
امیرخسرو دهلوی
امیرخسرو دهلوی( غزلیات )
38

شمارهٔ ۳۰۵

آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست
دلها اسیر سلسله مشکبار اوست
اندیشه نیست گر طلب جان کند زمن
اندیشه من از دل نااستوار اوست
بادا بقای زلف و رخ و قامت و لبش
یک جان من که سوخته هر چهار اوست
آن ناخدای ترس، همه روز مست ناز
دیوانه چو من همه شب در خمار اوست
گر دل برد ز دست ببر گو که حق اوست
ور جان کند شکار بکن گو که کار اوست
دل شد ز دست و سوز دلم ماند، هم خوشم
کاین داغ در درونه من یادگار اوست
خونم که آب می کنی، ای دیده، رنج نیست
لیکن میا ز دیده که آنجا گذار اوست
ما را ز آرزوی لبت جان به لب رسید
ای بخت، آنکه همچو تویی در کنار اوست
خسرو، گرت خیال پرستش امان دهد
زنهارش استوار نداری که یار اوست