شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۱۹۱
امیرخسرو دهلوی
امیرخسرو دهلوی( غزلیات )
36

شمارهٔ ۱۱۹۱

رفت دل، نیست روشنم حالش
برو، ای جان، تو هم به دنبالش
من بدینسان که حال خود بینم
نبرم جان ز چشم اقبالش
چه خبر شهسوار رعنا را؟
که صف مورد گشت پامالش
هر که از شمع سوخت پروانه
کاتش دل فتاد در بالش
دل شناسد که چیست حالت عشق
نیست عقل حکیم دلالش
هر که بر حال عاشقان خندد
گریه واجب است بر حالش
من مسکین نه مرد درد توام
کوه البرز و پشه حمالش
در چه آن دم فتاد دل کامد
سوره یوسف از رخت فالش
چه درازست بین غم خسرو
که رود بی تو هر شبی سالش