شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۱۶۲
امیرخسرو دهلوی
امیرخسرو دهلوی( غزلیات )
45

شمارهٔ ۱۱۶۲

شد دل من خون ز داغ هجر او یارب کیش
بینم و از دیده و دل آورم نقل و میش
دی به ره بود او روان و من فتادم بر زمین
می شد او چون آفتاب و من چو سایه از پیش
شرح روزنها که از تیر تو دارد سینه ام
تا بگوید پیش تو بنواز یک دم چون نیش
تا ز تاب عارضش خلقی بسوزد هر زمان
می زند بر آتش رخسار او آب خویش
آنکه بر خاک درت لاف از گدایی می زند
کی به پیش چشم آید شاهی روم و ریش؟
راه عشق این است اگر، بسیار خسرو را هنوز
ره بباید کرد تا وادی درین منزل طیش