326
هميشه همان...
همیشه همان...
اندوه
     همان:
تیری به جگر درنشسته تا سوفار.
تسلای خاطر
                همان:
مرثیه یی ساز کردن. ــ
غم همان و غم واژه همان
نامِ صاحب ْمرثیه
                  دیگر.
□
همیشه همان
شگرد
      همان...
شب همان و ظلمت همان
تا «چراغ»
           همچنان نمادِ امید بماند.
راه
  همان و
از راه ماندن
             همان،
تا چون به لفظِ «سوار» رسی
مخاطب پندارد نجات دهنده یی در راه است.
و چنین است و بود
که کتابِ لغت نیز
                    به بازجویان سپرده شد
تا هر واژه را که معنایی داشت
                                     به بند کشند
و واژگانِ بی آرِش را
                       به شاعران بگذارند.
و واژه ها
         به گنهکار و بی گناه
                                تقسیم شد،
به آزاده و بی معنی
سیاسی و بی معنی
نمادین و بی معنی
ناروا و بی معنی. ــ
و شاعران
از بی آرِش ترینِ الفاظ
                       چندان گناه واژه تراشیدند
که بازجویانِ به تنگ آمده
                           شیوه دیگر کردند،
و از آن پس،
سخن گفتن
نفسِ جنایت شد.
۱۳۶۳

