شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
هميشه همان...
احمد شاملو
احمد شاملو( مدایح بی صله )
212

هميشه همان...

همیشه همان...
اندوه
همان:
تیری به جگر درنشسته تا سوفار.
تسلای خاطر
همان:
مرثیه یی ساز کردن. ــ
غم همان و غم واژه همان
نامِ صاحب ْمرثیه
دیگر.
همیشه همان
شگرد
همان...
شب همان و ظلمت همان
تا «چراغ»
همچنان نمادِ امید بماند.
راه
همان و
از راه ماندن
همان،
تا چون به لفظِ «سوار» رسی
مخاطب پندارد نجات دهنده یی در راه است.
و چنین است و بود
که کتابِ لغت نیز
به بازجویان سپرده شد
تا هر واژه را که معنایی داشت
به بند کشند
و واژگانِ بی آرِش را
به شاعران بگذارند.
و واژه ها
به گنهکار و بی گناه
تقسیم شد،
به آزاده و بی معنی
سیاسی و بی معنی
نمادین و بی معنی
ناروا و بی معنی. ــ
و شاعران
از بی آرِش ترینِ الفاظ
چندان گناه واژه تراشیدند
که بازجویانِ به تنگ آمده
شیوه دیگر کردند،
و از آن پس،
سخن گفتن
نفسِ جنایت شد.
۱۳۶۳