شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
نوروز
ابوالفضل حقیقت
ابوالفضل حقیقت( غزلیات تازه )
45

نوروز

عید نوروز و بهار آید و دل شاد شود
از خدا می طلبم خانه ات آباد شود
زنده گردند درختان و بروید گل نو
شاخه ها تر شود و سبز چو شمشاد شود
هفت سین ات تن سالم و سبکبالی جان
باغ سرسبز شعف در دلت ایجاد شود
سربلندی همه جا، سادگی و سیری دل
کار و بار تو شود سکه خداداد شود
فارغ از بند زمین باشی و پرواز کنی
روح تو از قفس تنگ تن آزاد شود
عقل و دانش به ره عاشقی از کف بنهی
دل و دینت هدف ناوک صیّاد شود
خدمت خلق شود کار همه روزۀ تو
سرمه ات خاک در خانه استاد شود
بهره از خیر تو بر خلق رسد در همه دم
بعد رفتن همه جا نیک ز تو یاد شود
مظهر ارزش و اخلاق شوی نزد همه
دل تو پاک و سبک در همه ابعاد شود
ای گل آیا شنود گوش تو آواز هَزار
باغ از هجر تو سرشار ز فریاد شود
یار شیرین! دل سنگ تو امید است شبی
نرم از ضرب سر تیشۀ فرهاد شود
زاهد از دعوت بیهودۀ ما دست بکش
مرد دیوانه که دیده است که ارشاد شود
هرکسی نام تو را دید به فال خوش من
مست از این قرعه که بر نام من افتاد شود
در حقیقت نبود غیر تو در هر دو جهان
با خطا وحدت تو کثرت تعداد شود