شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بازگشت
ابوالفضل حقیقت
ابوالفضل حقیقت( اشعار نو )
417

بازگشت

آی آدم‌های مظلوم و ستمدیده که عمری انتظار ناجی موعود را دارید
الا ای آنکه می‌گویی مسیحا باز می‌گردد
تو ای بنشسته اندر آرزوی بازگشت دیگر زرتشت یا بودا
من اینک مژده‌ای دارم ز فال دوش
رسد آخر به سر آن انتظار تلخ و طولانی
صدای پای آن منجی کنون از راه می‌آید
زدم فالی و دیدم مردی از مشرق سوار اسب می‌آید
قبایی رنگ آتش بر تنش دارد
و خال گونه‌اش چونان که می‌گفتند دل را می‌دهد بر باد
شکوهش چون خدا بر عرش
لرزاند تمام پایه‌های کاخ‌های حاکمان نابجا بنشسته بر تخت حکومت‌ را
صدای دعوت زرتشت گاهی می‌رسد بر گوش
و راما باز می گردد
صدای پای بودا را شنیدم من
و موسی با عصای خویش عزم آمدن دارد
فضا پر گشته از عطر نفس‌های مسیحایی
مسلمانان ز مشرق بوی احمد می‌رسد انگار
صدای گام‌های استوار مردی از کوی محمد می‌رسد بر گوش
دهد هشدار او بر اهل تاریکی
سحر آمد
بساط تیرگی برچیده خواهد شد