شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
فراق
ابوالفضل حقیقت
ابوالفضل حقیقت( اشعار نو )
467

فراق

تمام لحظه‌هایم پر ز یاد روزهای بودن با توست
خرابم کرده این دوری
تو آیا لحظه‌ای حتی مرا در یاد می‌آری
فراموشت شده شاید که گفتی تا ندارد عشق
خودت گفتی
نه تنها مرگ حتی بعد از آن هم نیست هرگز آخری
این دوستی‌مان را
کنار راه بنشستم به امیدی عبث انگار
می‌دانم که می‌دانی در اینجا یک نفر چشم انتظار توست
اما ای دریغ افسوس دل سنگی
و گویا ناروا دانی عبور لحظه‌ای از پیش چشمم را
من اینک خوب می‌دانم
نداری قصد دیدار مرا در سر
ولی این فکر دائم می‌دهد آزار ذهنم را
که آیا لحظه‌ای حتی مرا در یاد می‌آری