شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۸۵ - به آن که گشته نهان در جوال نتوان گفت
عارف قزوینی
عارف قزوینی( غزل‌ها )
61

شمارهٔ ۸۵ - به آن که گشته نهان در جوال نتوان گفت

به یار شرح دل پرملال نتوان گفت
نگفته بهتر، امر محال نتوان گفت
خیال یکشبه هجر تا بدامن حشر:
اگر شود همه روزه وصال نتوان گفت
بسان نقش خیال از تصورات خیال
شدم تمام و بکس این خیال نتوان گفت
تراست پنبه غفلت بگوش و من الکن
بگوش کر، سخن از قوش لال نتوان گفت
نهان بپرده اسرار عشق یکسر موی
به آنکه گشته نهان در جوال نتوان گفت
سخن ز علم مگو پیش جهل در بر جغد
حدیث طایر «فرخنده فال » نتوان گفت
خموش باش که در پیشگاه حسن و جمال
سخن ز مکنت و جاه و جلال نتوان گفت
بملتی که ز تاریخ خویش بی خبر است
بجز حکایت محو و زوال نتوان گفت
به پیش شیخ ز اسرار میفروش مگوی
که حرف راست بشیطانخیال نتوان گفت
مجال آنکه دهم شرح زندگانی خویش
بدست خامه، بعمری مجال نتوان گفت
بس است شکوه و دلتنگی اینقدر عارف
بد از محیط، علی الاتصال نتوان گفت