شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۵ - عوض اشک
عارف قزوینی
عارف قزوینی( غزل‌ها )
87

شمارهٔ ۱۵ - عوض اشک

عوض اشک ز نوک مژه خون میآید
با خبر باش دل از دیده برون میآید
مکن ایدل هوس سلسله زلف بتان
که از این سلسله آثار جنون میآید
اضطرابی بدل افتاد حریفان، بیشک
آنکه صید دل ما کرد، کنون میآید
پی قتلم صف مژگان ز چه آراسته ای
بهر یکتن ز چه صد فوج قشون میآید
همچو ضحاک دو مار سیه افکنده بدوش
که به مغز سر انسان بفسون میآید
بسکه تیر از مژه بر بال و پر دل زده ای
پر برآورده و بیچاره زبون میآید
خیمه زد پادشه عشق بخلوتگه دل
عقل بیچاره چو درویش برون میآید
گذر باد صبا تا که بر آن زلف افتاد
مشک آمیز شد و غالیه گون میآید
عارف از دست تو با چرخ فلک در جنگست
که نفاق از فلک بوقلمون میآید