شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۲۴۹
وحشی
وحشی( غزلیات )
74

غزل ۲۴۹

مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش
بی گنه می کشتیم ، اکنون گنهکارم بکش
تیغ بیرحمی بکش اول زبانم را ببر
پس بیازار و پس از حرمان بسیارم بکش
جرم می آید زمن تا عفو می آید ز تو
رحم را حدیست ، از حد رفت ، این بارم بکش
وحشیم من کشتن من اینکه رویت بنگرم
روی خود بنما و از شادی دیدارم بکش