شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۱۰۵
وحشی
وحشی( غزلیات )
73

غزل ۱۰۵

ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت
فتنه پاکوبان شود هنگام ابرش جستنت
لاله آتشناک رویاند ز آب و خاک دشت
ز آب خوی رخساره از گرد سواری شستنت
پیش دست و قبضه ات میرم که خوش مردم کش است
در کمان ناز تیر دلبری پیوستنت
تا چه آتشها کند بر هر سر کویی بلند
شوخی طبع تو و یک جا دمی نشستنت
وحشیم من جای من میدانگه نخجیر تست
نیستم صیدی که باید کشت و باید خستنت