شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۹۱۱
شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی( غزلیات )
40

غزل شمارهٔ ۹۱۱

عشق بازی روان از جان برخیز
عاشقانه ز جان روان برخیز
قدمی نه به خانهٔ خمّار
منشین در خمار هان برخیز
سر سودای عشق اگر داری
از سر سود و از زیان برخیز
خیز مستانه بر فشان دستی
در سماعی چنین چنان برخیز
تو حجاب توئی چنین منشین
کرمی کن از این میان برخیز
در خرابات عشق رندانه
بنشین و ازین جهان برخیز
نعمت اله در سماع آمد
وقت وقتست یک زمان برخیز