شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۸۴
شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی( غزلیات )
48

غزل شمارهٔ ۸۴

نقد گنج کنت کنزا را طلب
گوهر دُر یتیم از ما طلب
عاشقانه خم می را نوش کن
جرعه ای بود بیا دریا طلب
از دوئی بگذر که تا یابی یکی
از همه یکتای بی همتا طلب
عارفانه دولت خود را بگیر
آنچه گم کردی همه آنجا طلب
چشم عالم روشنست از نور او
نور او در دیدهٔ بینا طلب
نعمت الله است و عالم سر به سر
نعمتی خوش از همه اشیا طلب