شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۲۸۶
شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی( غزلیات )
42

غزل شمارهٔ ۲۸۶

ما را همه شب شب وصال است
ما را همه روز روز حال است
از دولت عشق پادشاهیم
سلطانی عشق بی زوال است
گویا ز خدا خبر ندارد
هر دل که اسیر جاه و مال است
بگذر ز جان و عیش جان جو
کاسباب جهان همه وبال است
تا حسن جمال دوست دیدیم
ما را ز وجود خود ملال است
با روی تو جام می کشیدن
در مذهب عاشقان حلال است
نقصان مطلب ز نعمت الله
چون نیک نظر کنی کمال است