شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۲۵۹
شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی( غزلیات )
48

غزل شمارهٔ ۲۵۹

هرکه او با ما در این دریا نشست
آبروئی یافت خوش با ما نشست
بر در میخانه مست افتاده ایم
هرکه آمد پیش ما اینجا نشست
از سر جان و جهان برخاست دل
بر در یکتای بی همتا نشست
در خرابات مغان مست و خراب
خوش بود با شاهد رعنا نشست
بزم رندان جنت المأوی بود
جاودان خواهیم در مأوا نشست
در سر هر کس که سودائی فتاد
کی تواند یک دمی از پا نشست
نعمت الله در همه عالم یکی است
بر سریر سلطنت تنها نشست