شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۳۷۵
سیف فرغانی
سیف فرغانی( غزلیات )
71

شمارهٔ ۳۷۵

گر کسی را حسد آید که ترا می نگرم
من نه در روی تو، در صنع خدا می نگرم
من از آن توام و هرچه مرا هست تراست
روشنست اینکه بچشم تو ترا می نگرم
خصم گوید که روا نیست نظر در رویش
من اگر هست و اگر نیست روا می نگرم
تشنه ام نیست شگفت ار طلبم آب حیات
دردمندم نه عجب گر بدوا می نگرم
نور حسنیست درآن روی،بدان ملتفتم
من در آن آینه از بهر صفا می نگرم
روی زیبای تو آرام و قرار از من برد
من دگرباره در آن روی چرا می نگرم
هر طرف می نگرم تا که ببینم رویت
چون تو در جان منی من بکجا می نگرم
بحیات خودم امید نمی ماند هیچ
چون بحال خود و انصاف شما مینگرم
مدتی شد که بمن روی همی ننمایی
عیب بختست نه آن تو چو وامی نگرم
سیف فرغانی در غیر نظر چند کنی
گل چو دستم ندهد زآن بگیا می نگرم
ور میسر نشود دیدن رویت چکنم
(می روم وز سر حسرت بقفا می نگرم)