شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۸۹
سیف فرغانی
سیف فرغانی( غزلیات )
46

شمارهٔ ۱۸۹

عمر بی روی یار چون باشد
بوستان بی بهار چون باشد
عشق با من چه می کند دانی
آتش و مرغزار چون باشد
چند گویی که باغمش چونی
ملخ و کشتزار چون باشد
بار بر سر گرفته ره درپیش
رفته در پای خار چون باشد
من پیاده کمند در گردن
هم ره من سوار چون باشد
عالمی در وصال و من محروم
عید و من روزه دار چون باشد
درچنین کار دورم از دل و صبر
هیچ دانی که کار من چون باشد
شتری زیر بار در صحرا
بگسلد ازقطار چون باشد
خود تو دانی که سیف فرغانی
دور از روی یار چون باشد