شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۳۵۳
سنایی
سنایی( غزلیات )
57

غزل شمارهٔ ۳۵۳

ای دریغا گر رسیدی دی به من پیغام تو
دوش زاری کردمی در آرزوی نام تو
از عتاب خود کنون پرم به بر گر بهر تو
پر بریده به بود تا مانم اندر دام تو
می نبود آنرخ نصیب چشم اکنون آمدم
تا صدف گردد مگر گوش من از پیغام تو
نیست اندر تو چو یوم الحشر لهو و ظلم و لغو
همچو یوم الحشر بی انجام باد ایام تو